یه دسته گل!!
جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۵۸ ب.ظ
هرچی از پشت در آشپزخونه خواهش کردم فایده نداشت! در رو بسته بود و می گفت:" چیزی نیست الان تموم میشه"
وقتی اومدم بیرون دیدم آشپزخونه رو مرتب کرده، کف آشپزخونه رو شسته، ظرف ها رو چیده سر جاشون، روی اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه رو مثل یه دسته گل کرده!
گفتم " با این کارها منو خجالت زده می کنی." گفت : "فقط خواستم کمکی کرده باشم"
برگرفته از کتاب: خدا می خواست زنده بمانی در باره شهید صیاد شیرازی
- ۹۱/۱۱/۱۳